اين يك حقيقت است كه حضرت مولانا بر زبان رانده
آثار شادي هيچ عيدي ماندگار نيست. اين خاصيت همه ي شادي هاييست كه از بيرون عارض مي شوند.
خوشي ها و شادي هايي چون عروسي ها و فتح ها و جشن ها و عيدها همگي "پنج شش روز هستند".
مي آيند و مي روند و باز اين لشكر غم و رنج و اندوه و ملال است كه جسم و جان و روان ما را تسخير مي كنند و گرد و غبارشان بر روح و قلب ما مي نشيند.
اين قصه ي پر غصه ي كثيري از انسان هاي گوشت و خون داري است كه بقول مصطفي ملكيان " ميآيند، رنج ميبرند و ميروند!"
اما هستند كساني از جنس مولانا و شمس تبريزي كه عيد و شادي و طرب شان نه از بيرون كه از درون است.
مولانا مي گفت جامي كه من سر ميكشم و باده اي كه اين چنين وجد و نشاطم مي دهد از بيرون نيست، بلكه "جام من از اندرون" است.
تا وقتي كه آدمي به آرامش درون و رضايت باطن دست نيافته است شادي حقيقي را تجربه نخواهد كرد.
اين شادي با مجاهدت، عشق به همنوع، مهرورزي و دلسوزي بلاشرط، و گذشت و ايثار و بخشش بلاعوض بدست آمدني است.
اگر مي بينيم كه شادي از جان مولانا سرريز مي كند و روزهاي زندگي اش را سرشار مي نمايد حاصل تحمل روزهاي سخت فراق و گذشت هاي بزرگ است.
روزهاي تلخي كه در جانش آتش درد افروخته بود. و همين افروختگي ها بود كه او را تبديل به پاره هاي آتش مي كرد:خوش شده امخوش شده ام پاره ي آتش شده امخانه بسوزم، برومتا به بيابان برسم
جمعه ۲۲ فروردین ۹۹ ۱۷:۱۱ ۸۵ بازديد
تاكنون نظري ثبت نشده است